داستان تلخ تنهایی مسلم را برایت می خوانم ...
مسلم به کوفه رفت ، هجده ( یا بیست و هشت یا سی یا چهل ) هزار کوفی با وی بیعت نمودند . هر روز برای رهایی از چنگ دشمن در خانه ی یکی از زعمای کوفه می ماند ، زعیم هایی که نزدش می آمدند و گریبان چاک می دادند که ما منتظر مولایمان حسینیم ، او را به کوفه بخوان ! همان هایی که در صحنه ی عاشورا نبودند !
مسلم بن عقیل بن ابی طالب که اکثر مردم را مشتاق دید ، از آن ها بیعت ستاند و به سالار شهیدان نامه نوشت که بیاید !
مسلم مدتی را در منزل هانی بن عروه گذراند ، در این زمان معقل ، یکی از جواسیس ابن زیاد ملعون ، با خدعه توانست مسلم بن عوسجه را بفریبد و از طریق او خود را به منزل هانی برساند و از مکان مسلم با خبر گردد . اما پس از آن مسلم منزلش را تغییر داد .
به دستور ابن زیاد – لعنة الله علیه – فوجی از شرطه ها به فرماندهی بن حریص ملعون به خانه هانی رفتند ، آنان جلباب از سر زنانش بر می کشیدند که مباد ابن عقیل در لباس زنانه مخفی شده باشد و هانی را نیز به قصر ابن زیاد بردند .
ابن زیاد از هانی مسلم را خواست که هانی به وی گفت : من از جای او خبر ندارم و اگر داشتم هم او را تحویلت نمی دادم !
...
مسلم بن عقیل وقتی دید مزهجیان ( افراد قبیله ی هانی ) او را رها کرده و حمایتش نمی کنند همه ی یارانش را جمع کرد و آواز خروج سر داد . از همان جا بود که کم کم آن به قول علی اشباه الرجال هایی که با وی بیعت کرده بودند ، ترکش گفتند و از هجده هزار نفر ! تنها ده نفر باقی ماندند !
محله ها پاک قرق بودند به جز راه شط ...
مسلم و یاران اندکش به مسجد رفتند تا نماز بگذارند ، پس از آن مسلم تصمیم گرفت که قرق را بشکند و خود را به شط برساند و از راه آن خود را به امام برساند و مانع آمدن وی به کوفه گردد .
بنابر این با یارانش به راه افتاد چند کوچه را گذراند و سر گرداند تا ببیند چند نفر گریخته و چند نفر مانده اند ، هیچ ندید !
تنها و غریب در کوچه ها به راه افتاد ، در میان این مردان نامرد بی وفا ، تنها و تنها و تنها یک نفر بود که یار مسلم ماند و او کسی جز بانوی رشید ، طوعه ، نبود ! کسی که بی هراس از دشمن کافر غدارش مسلم غریب را به خانه اش برد و وی را پناه داد !
او سالیانی دراز کنیز اشعث بن قیس ، از منافقان معروف زمان حضرت مولی المتقین ، بود و در آن محیط زیسته بود . پسر لعینش نیز در همان خانه بزرگ شد و به شمار یاران ابن زیاد لعین بن لعین پیوست .
آن شب طوعه مسلم را به دور از چشم پسر قمار باز شراب خوارش پناه داد اما بلال ، آن پسر بی شرم ، از حضور مسلم خبر دار شد و غدر کرد و یزیدیان را مخبر ساخت .
صبح روز بعد خانه ی طوعه به محاصره در آمد و ابن عقیل ( ع ) به جنگ با اشرار و کفار برخاست . در این هنگام طوعه به حمایت از مسلم برخاست ، چون دشمنی از پشت حمله می کرد او را مطلع می ساخت و چون او را تشنه می یافت سیرابش می کرد ...
طوعه تنها یار حسین در کوفه بود ...
نظرات شما عزیزان:
شیرین 
ساعت19:21---4 ارديبهشت 1391
درود بر خالق زن ! درود برطوعه !
سلام بر مسلم ... پاسخ:درود بر شما دوست عزیز !
زن مسلمان 
ساعت15:57---13 اسفند 1390
توی همه ی تاریخ زن ها با وفاتر از مردا بودن پاسخ:خدا بزرگ آفرید ...
ممنونم از نظرت !
|